// سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۵۹

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Wild Strawberries تا Catch Me If You Can

«توت‌فرنگی‌های وحشی» برگمان، ومپایرهای آفریده‌شده توسط تایکا وایتیتی، بهترین فیلم جان وو و یکی از بهترین اکشن‌های تمام ادوار و درنهایت فیلمی از استیون اسپیلبرگ با نقش‌آفرینی تام هنکس، دی‌کاپریو و ایمی آدامز.

صد و یکمین مقاله از مجموعه مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» زومجی باز هم به ترتیب سراغ معرفی فیلم‌هایی کلاسیک، کمدی، اکشن و درام می‌رود و در آخر هم با توصیف اجمالی یکی از آثارِ در حال اکرانِ سینمای ایران به پایان می‌رسد. در این قسمت به جز فیلم ایرانی مذکور، چهار اثر از سینمای چهار کشور مختلف را به شما معرفی خواهیم کرد. در اولین قدم محصولی ماندگار و قدیمی از سینمای سوئد را داریم که هیچ‌کس نباید تماشای آن را به تعویق بیاندازد و سپس به فیلمی از کشور نیوزیلند می‌رسیم که به شکلی متفاوت با انتظارات‌تان، نفس مخاطب را از خنده بند می‌آورد. بعد از این‌ها هم به سراغ هنگ کنگ و فیلمی پرشده از مبارزه‌های اسلحه‌محور می‌رویم که توسط یکی از اساتید این جنس از محصولات سینمایی ساخته شده است و سپس به Catch Me If You Can به نویسندگی جف ناتانسون و آهنگ‌سازی جان ویلیامز می‌رسیم که حتی اگر آن را مدت‌ها قبل دیده‌اید، بازبینی نکردن دوباره‌اش اشتباهی ناراحت‌کننده به شمار می‌رود.

Wild Strawberries

Wild Strawberries

وقتی با فیلم‌سازی طرف هستیم که از سال ۱۹۴۴ تا ۲۰۰۳ بیشتر از ۶۰ فیلم ساخته است و سینما را «معشوقه‌ی خود» خطاب می‌کند، گاهی یافتن اثری از او که با دیدنش به تماشای حجم قابل توجهی از فیلم‌های وی علاقه‌مند بشویم، سخت به نظر می‌آید. فیلم‌سازی که بیشتر از ۱۷۰ تئاتر را هم به سالن‌های نمایش برد و هنر او چه در کشور محل تولدش یعنی سوئد و چه در خارج از مرزهای آن، زبانزد سینماشناس‌ها بود. اینگمار برگمان بیشتر از آن که به‌عنوان فیلم‌سازی با توانایی شگفت‌انگیز در خلق تصاویر ناب شناخته شود، کارگردانی بود که فیلم‌نامه‌های آثار او مانند نمایش‌نامه‌ها، خطوطی طولانی از دیالوگ‌ها را یدک می‌کشیدند. فیلم‌هایی که در اکثر مواقع به هستی‌گرایی و مسائل فلسفی گوناگون گرایش داشتند و همان‌قدر که به تلخی‌ها و جنایت بشری می‌پرداختند، زمانی را هم برای به تصویر کشیدن زیبایی‌های اطراف‌مان صرف می‌کردند.

من مدام در رویای خود زندگی می‌کنم؛ مکانی که صرفا گاهی از آن‌جا پیامی به دنیای واقعی می‌فرستم. - اینگمار برگمان

منتقدان قدیمی‌تر باور دارند که برگمان با فیلم‌هایش می‌خواست زشتی‌های درونی خود و به عبارت بهتر، پلیدی‌های حاضر در وجود تمام انسان‌ها را واکاوی کند. به همین دلیل هم والدین بد، خیانت، مرگ و حقارت کشیدن انسان‌ها درکنار معناسرایی‌های قابل‌توجه درباره‌ی مذاهب، بخشی جداناشدنی از فیلم‌های او را تشکیل می‌دادند. آثاری که شاید بتوان به تک‌تک آن‌ها لقب روان‌شناسانه داد و انگار هرگز نمی‌خواستند هنگام قصه گفتن، توجه به ابعاد زشت ذات انسان را از یاد ببرند. نتیجه‌اش هم شد پدید آمدن فیلم‌هایی که ما از دیدن آن‌ها هراس داریم. نه به این خاطر که لزوما آثاری ترسناک هستند؛ بلکه به این دلیل که با دیدن آن‌ها بخش‌هایی از هویت خودمان را به یاد می‌آوریم که حتی از صحبت کردن درباره‌ی آن متنفر هستیم. با این اوصاف اگر می‌خواهید با سینمای برگمان آشنا شوید و قواعد داستان‌گویی فیلم‌های این هنرمند را درک کنید، بهترین گزینه تماشای Wild Strawberries محصول سال ۱۹۵۷ میلادی خواهد بود. چون این فیلم به سفر فیزیکی و ذهنی مردی می‌پردازد که می‌خواهد برای کسب افتخاری بزرگ، مسیری طولانی را پشت سر بگذارد و مخاطب به کمک فلش‌بک‌ها، صداهای روی تصویر و سکانس‌های رویامحور، در طول این سفر با او آشنا می‌شود؛ آن‌قدر آشنا که احتمالا در دل سفر مورد بحث، تصویری از دغدغه‌های خود را نیز در گذشته و حالِ پیرمرد، به تماشا بنشیند.

What We Do in the Shadows

What We Do in the Shadows

تایکا وایتیتی قبل از آن که با کارگردانی Thor: Ragnarok، فیلم محبوب تارانتینو از دنیای سینمایی مارول در چند سال اخیر را خلق کند، یک کمدی معرکه و عجیب به اسم What We Do in the Shadows را ساخته است. یک اثر لایق تماشا که اقتباس تلویزیونی آن این‌روزها با موفقیت برای فصل‌های بعدی تمدید می‌شود و به خون‌آشام‌هایی می‌پرداخت که زیر نظر یک گروه مستندساز، بخشی از زندگی عجیب خود را فاش می‌کردند! موجوداتی خانه‌دار که روزمرگی‌های عجیب زندگی مدرن را به سختی پذیرفته‌اند و در طول روایت جالب و متفاوت اثر، مخاطب نمی‌تواند حتی برای یک لحظه چشم از آن‌ها بردارد.

What We Do in the Shadows محصول سال ۲۰۱۴ میلادی اما همان‌قدر که فیلمی درباره‌ی چهار هم‌آپارتمانی خون‌خوار با سنین متفاوت (از ۱۸۳ساله تا ۸۰۰۰ساله!) است، تصویری معنی‌دار از حرکت جامعه‌ی جهانی به سمت مدرنیته را هم نشان می‌دهد. تصویری از تلاش آدم‌ها برای شکست دادن مشکلات روزانه و مسخره‌ای که بر سر راه‌شان سبز می‌شوند و نمایشی از شدت حماقتی که در تلاش ما برای همرنگ شدن با جماعت اطراف‌مان وجود دارد. پس با اینکه موقع معرفی وایتیتی همه بیشتر به یاد فیلم تحسین‌شده و در نوع خود پرفروشِ Boy می‌افتند، شک نکنید که از دست دادن What We Do in the Shadows یک اشتباه بزرگ محسوب می‌شود.

The Killer

The Killer

نسخه‌ی کمال‌گرایانه‌ی الگوبرداری‌های جان وو و اکشن‌های میخکوب‌کننده‌ی فیلم‌هایش از آثار مارتین اسکورسیزی و ژان پیر ملویل فرانسوی را می‌توان در The Killer، یکی از درخشان‌ترین آثار سینمای هنگ کنگ در دهه‌ی هشتاد میلادی دید. فیلمی که خود جان وو به‌تنهایی نویسندگی و کارگردانی آن را برعهده داشت و میانگین امتیازات ۹۸ از ۱۰۰ آن در راتن تومیتوز، نشان‌دهنده‌ی ارزش‌هایش است. 

The Killer شاید همان فیلمی باشد که پس از A Better Tomorrow، جان وو را بهتر از همیشه به مخاطبان جهانی نیز معرفی می‌کند و باعث می‌شود آدم‌های بیشتری به تماشای تکه‌تکه شدن تلخ و همزمان شیرین خلافکارها در دنیای فیلم‌های او بنشینند؛ فیلم‌هایی که شخصیت‌های اصلی آن‌ها همیشه می‌خواهند به‌نوعی به اهداف شخصی خود دست پیدا کنند و در عین حال به شکل مستقیم یا غیرمستقیم، در جست‌وجوی رستگاری هم به سر می‌برند. اکنون این پیش‌زمینه‌های داستانی لایق دنبال کردن را به سبک کارگردانی خاص و جذب‌کننده‌ی فیلم‌ساز مورد بحث اضافه کنید تا بفهمید چرا باید در آینده‌ی نزدیک نقاط درخشان کارنامه‌ی سینمایی جان وو را زیر ذره‌بین بگیرید. کارنامه‌ای سفت‌وسخت که The Killer که به داستان پیوستن آدم‌هایی متضاد برای انجام کاری بزرگ‌تر از دغدغه‌های شخصی‌شان می‌پردازد، احتمالا بهترین گزینه برای جوش دادن آشنایی مخاطب با آن محسوب می‌شود.

Catch Me If You Can

Catch Me If You Can

از آن‌جایی که در قسمت‌های گوناگون همین مجموعه مقالات و برخی نوشته‌های دیگرِ زومجی به تفصیل درباره‌ی اسپیلبرگ و سینمای او صحبت کرده‌ایم، برای توصیف Catch Me If You Can نیازی به انجام دوباره‌ی آن کارها نیست. پس فقط همین‌قدر بدانید که این یکی از هوشمندانه‌ترین و غم‌انگیزترین درام‌های سال‌های آغازین قرن بیست‌ویکم است که سازندگان آن به زیبایی هرچه تمام‌تر، دردها و ناراحتی‌های معنادارِ حاضر در آن را زیر لایه‌ی اول و بلاک‌باسترمانندش پنهان کرده‌اند. Catch Me If You Can شاید برای برخی تماشاگران کمی طولانی به نظر بیاید اما مدام به گول زدن مخاطب خود ادامه می‌دهد و با پرداخت معرکه به داستانی واقعی و عجیب، تصویر تلاش شخصیت‌ها برای تبدیل کردن دنیا به محل زندگی مورد علاقه‌ی خودشان را به زیبایی نشان می‌دهد. یکی از دو شخصیت اصلی فیلم هم فرانک اَبِگنِل جونیوری است که پیش از تولد هجده سالگی خود، پزشکی، وکالت و خلبانی را با جعل هویت تجربه کرده است؛ یک استاد فریب‌کاری که دی‌کاپریو هنگام اجرای نقش او به شکلی تمام‌ناشدنی می‌درخشد و تقابل زیبایی با یک مامور خاص اف‌بی‌آی با بازی تام هنکس دارد. پس اگر احیانا در پنج سال اخیر این فیلم را تماشا نکرده‌اید و حس‌وحال دیدن اثری هوشمندانه با فیلم‌نامه‌ی عالی و کارگردانی عالی‌تر به سرتان زده است، Catch Me If You Can قطعا شما را راضی خواهد کرد. اگر هم که تا به امروز این فیلم را ندیده‌اید، متوجه نمی‌شوم که چرا هنوز در حال خواندن این متن هستید و به سراغ لذت بردن از آن نمی‌روید!
کار کثیف

کار کثیف

«کار کثیف» به نویسندگی، تهیه‌کنندگی و کارگردانی خسرو معصومی که بازیگرانی همچون پدرام شریفی، الهام نامی، شاهرخ فروتنیان، لوون هفتوان، خیام وقار، مهران نائل، رضا فیاضی، اکبر معززی، پیام احمدی، سام ولی‌پور، مسعود فروتن، سیمون باغداساریان و مهرداد فلاحتگر را در گروه نقش‌آفرین‌های خود جای داده، درامِی با درجه سنی بالای ۱۵ سال است که مدت زیادی از آغاز کارش در گیشه‌های داخلی نمی‌گذرد. این ساخته‌ی معصومی نیمی از فیلم‌برداری خود را در ایران و نیمه‌ی دیگر را در ترکیه به سرانجام رساند. قصه‌ی آن هم درباره‌ی سقوط شخصیت اصلی به خاطر از بین رفتن کار قبلی‌اش، بی‌کاری و صد البته مهاجرت است که در ترکیب با مشکلات خانوادگی وی، او را به سمت نابودی می‌کشاند. به همین خاطر نیز همزمان با پرداخت مضامین اجتماعی فیلم، کارگردان سعی می‌کند تنش جدی حاضر بین او و همسر و فرزندش را نیز به تصویر بکشد. پیمان یزدانیان، نادر معصومی و حسین زندباف به ترتیب وظایف آهنگ‌سازی، فیلم‌برداری و تدوین «کار کثیف» را برعهده داشته‌اند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده