نویسنده: سینا طهمورثی
// پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۰۱

نقد فیلم ساعت پنج عصر

ساعت پنج عصر ساخته مهران مدیری، چند روزی است که اکران خود را آغاز کرده است. در ادامه با نقد این فیلم، همراه زومجی باشید.

توجه! این نوشته داستان فیلم را لو می‌دهد

چندی پیش که مطلبی در خصوص فیلم «نهنگ عنبر 2» در زومجی منتشر کردیم، یادآور شدم که آن متن در ابتدا قرار بود نقدی بر فیلم مذکور باشد، اما به دلیل آن چه که می‌توان آن را نوعی کم‌مایگی اثر نامید، به شکل یادداشتی بر آن فیلم در آمده است. در خصوص ساعت پنج عصر نیز باید اعتراف کنم که این فیلم نیز به همان دردی دچار است که نهنگ عنبر 2 به آن دچار بود. اما کار به همین جا هم ختم نمی‌شود؛ اثر مهران مدیری را به سختی می‌توان یک فیلم سینمایی نامید (نهنگ عنبر فارغ از ایراداتش در مدیوم سینما می‌گنجد).

فیلم‌ساز بیش از آن چه که تصورش را بکنید، در همان قالب مجموعه‌های تلویزیونی ساخته خودش، باقی مانده است. پیش از تماشای این فیلم ایرانی، تصور می‌کردم که مدیری برای طبع آزمایی دست به تجربه جدیدی در سینما زده است. تصوری که کاملا نابه‌جا بود. ساخته مدیری چیزی فراتر از تجربه‌های سریال سازی‌اش نیست. تجربه‌ای که نه تنها به لحاظ درون‌مایه که به لحاظ بصری نیز در حد و اندازه‌های یک اثر سینمایی استاندارد نیست (استفاده از محمود کلاری به عنوان مدیر فیلم‌برداری نیز نمی‌تواند راه حلی برای خلق تصاویر و میزانسن‌هایی که ذاتا سینمایی نیستند، باشد).

ساعت پنج عصر

به هیج وجه، نباید منتظر شناختی از شخصیت اصلی فیلم باشید. او صرفا عنصری است که کاتالیزور مرور اتفاقات فیلم در سکانس‌های مختلف است، از یک سو وارد حادثه می‌شود، اتفاقات را رقم می‌زند و از سمت دیگر خارج می‌شود

درست مشخص نیست، نقص فیلم‌نامه ساعت 5 عصر را باید به پای کم‌سوادی مدیری در شناخت او از فیلم‌نامه‌نویسی گذاشت یا عوامل دیگر. عواملی مانند اطمینان او از فروش فیلم به خاطر محبوبیت فوق العاده‌اش در میان مخاطبان ایرانی یا پروپاگاندای تبلیغاتی فیلم در تلویزیون یا شبکه‌های اجتماعی که به نوعی فرار رو به جلو در جهت جلوگیری از شکست فیلم است. خلاصه داستان فیلم را می‌توان این‌گونه تعریف کرد: مهرداد پرهام (سیامک انصاری) برای پرداخت قسط وام خانه‌اش فقط تا ساعت پنج عصر فرصت دارد که خودش را به بانک برساند. اما در این مسیر گرفتار ماجراهایی می‌شود که او را ناکام از رسیدن به موقع به بانک می‌کنند. فیلم در عمل چیزی بیش از توالی سکانس‌هایی برای نشان‌دادن ناهنجاری‌های اجتماعی ما نیست. ناهنجاری‌هایی که بارها و بارها در آثار او به نمایش در آمده‌اند. مضمون و درون‌مایه فیلم حتی آن جا که قصد دارد به موضوعات سیاسی-اجتماعی حساس مانند حوادث انتخابات ایران در سال ۸۸ بپردازد، بسیار محافظه‌کارانه و در حد و اندازه‌های همان سریال‌های تلویزیونی است، نه یک مدیوم سینمایی.

مسیر گرفتاری‌های مهرداد برای رسیدن به بانک، به تمامی با نمایشی از کژرفتاری‌های اجتماعی ما پر شده است. در این مسیر اصلا قرار نیست به شناختی از مهرداد برسیم. او همان سیامک انصاری تمام ساخته‌های پیشین مدیری است؛ انسانی با وجدان اخلاقی بسیار حساس که عموما با انعطاف قابل توجهی نسبت به حوادث پیرامونش واکنش نشان می‌دهد و یک سر و گردن به لحاظ درک و شعور اجتماعی از اطرافیانش بالاتر است. نمونه‌ای از یک تیپ سینمایی یا تلویزیونی. بنابراین به هیج وجه، نباید منتظر شناختی از شخصیت اصلی فیلم باشید. او صرفا عنصری است که کاتالیزور مرور اتفاقات فیلم در سکانس‌های مختلف است، از یک سو وارد حادثه می‌شود، اتفاقات را رقم می‌زند (یا در جریان رقم خوردنشان قرار می‌گیرد) و از سمت دیگر خارج می‌شود. بنابراین با یک کمدی/درام کاملا حادثه محور روبرو هستیم. اما حوادثی که جز با درگیرکردن مخاطب برای خنداندن او هیج هدف دیگری ندارند. افسوس که فیلم‌نامه در همین تنها هدف کمدی خود (یعنی خنداندن مخاطب) نیز، شکست می‌خورد. ظاهرا فیلم‌نامه‌نویس (مهران مدیری) هیچ شناختی از ریتم در فیلم نامه ندارد. عدم شناختی که فیلم را به مجموعه‌ای خمیازه‌آور تبدیل می‌کند. توالی و تکرار گرفتاری‌های مهرداد به شکل دلسرد کننده‌ای یکنوا و بدون اوج و فرود‌های لازم در یک اثر سینمایی است. مانند این است که شما به مدت دو ساعت به یک ضرباهنگ یکسان و تکراری گوش دهید. اصول و قوانین فیلم‌نامه‌نویسی به هیج وجه تزیینی نیستند. به کارگیری همین قوانین هستند که می‌توانند حداقل‌های یک اثر سینمایی را به وجود بیاورند. سال‌ها تجربه بشر از نمایش و تجربه او در قریب به صد سال سینما این اصول را تثبیت کرده و موفقیت آن‌ها را نیز تجربه کرده است.

ساعت پنج عصر

در این جا قصد نداریم به خواننده مطلب، نکات یا اصول موضوعه از فیلم‌نامه‌نویسی را یادآور‌شویم و هنر فیلم را به ذکر قوانین تنزل دهیم، اما عدم شناخت و به کارگیری این قوانین باعث خلق نمونه ناکارآمدی از یک اثر سینمایی مانند ساعت پنج عصر می‌شود. فیلم عاری از هرگونه نقطه عطف، چرخش یا واژگونی شخصیت در خلال اتفاقات است. بدیهی است که تکرار ورود و خروج شخصیت به مجموعه‌ای از حوادث که برخی بسیار بد نوشته شده‌اند (فارغ از کارگردانی)، اثری خسته‌کننده را نتیجه خواهد داد. در بهترین حالت فیلم می‌توانست یک مجموعه شش قسمتی از سریال‌های مهران مدیری باشد. فصل بهشت زهرا و فصل بعد از آن (حضور امیر جعفری) –که قطعا بدترین فصل فیلم است- هر دو در صدر ضعیف‌ترین فصل‌های فیلم هستند. هجوم مردم برای خاکسپاری هنرمندان با چنین هزنیه زیادی در تولید و تصویربرداری برای چیست؟ اینکه طرفداران هنرمندان مجموعه‌ای بی‌فرهنگ و به شدت لجام گسیخته یا اصطلاحا هولیگان هستند که مانند مغول‌های قرن هفتمی به مراسم خاکسپاری می‌روند؟ بر فرض که چنین است. بازنمایی آن، چه وجهه دراماتیکی دارد؟ چه تضاد یا موقعیت پیچیده‌ای از نمایش این موقعیت به وجود می‌آید؟ (این سوالی است که هر فیلم‌نامه‌ای باید برای آن پاسخی داشته باشد) صرفا لبخندهایی است که در پلان‌های حضور مهرداد در داخل قبر بر لب مخاطب می‌نشیند که البته با سکانس فاجعه‌آمیز راننده تاکسی (امیر جعفری)، شیرینی نسبی‌اش را از دست می‌دهد.

تنها سکانس قابل اعتنا فیلم که می‌تواند به عنوان نکته مثبت فیلم تلقی شود، سکانس بازجویی از مهرداد است. سکانسی که هم در خنداندن موفق است و هم در انتقال مضمون یا درون‌مایه‌ای که احتمالا نویسنده به دنبال آن بوده است

تنها سکانس قابل اعتنا فیلم که می‌تواند به عنوان نکته مثبت فیلم تلقی شود، سکانس بازجویی از مهرداد است. سکانسی که هم در خنداندن موفق است و هم در انتقال مضمون یا درون‌مایه‌ای که احتمالا نویسنده به دنبال آن بوده است. سکانس حضور مهرداد در مترو نه تنها اغراق‌آمیز است و از این اغراق‌آمیز بودنش هم، چندان خنده‌ای نصیب تماشگر نمی‌شود، که نوع توصیف‌اش از دست‌فروش‌های مترو و به طور کلی میزانسن حضور مهرداد در داخل واگن مترو بسیار قدیمی و نخ‌نما شده است (اولین ایده‌ای که برای نمایش شلوغی مترو به ذهن می‌رسد احتمالا همین میزانسنی است که مدیری در فیلم نمایش داده است). این نمایش از دست‌فروش‌های داخل مترو احتمالا فقط برای خنداندن مخاطب باشد و گرنه می‌توان ادعا کرد که نویسنده هیج تصوری از فروشندگان داخل مترو ندارد. حضور شخصیت‌های زن پرستارِ مهربان (نگین معتضدی) و زنِ کارمند بانک هم احتمالا تنها برای انتقال این مضمون هستند که در میان تمام هرج و مرج‌ها و بی مسئولیتی‌هایی که در جامعه ما وجود دارد، برخی افراد شغل و وظیفه خود را به نحو احسن انجام می‌دهند. سوال اینجاست که این دهن‌کجی نویسنده به مخاطب با نمایش حوادثی به شدت نخ‌نما‌شده و تکراری از اتفاقات روزمره جامعه به چه دلیل است؟ سوال مهم‌تر این است که به فرض فیلم در حال بیان مضمونی بزرگ و تاثیرگذار است، آیا در انتقال این دورن‌مایه موفق بوده است؟ تصویری که ما ناخواسته از ایران به دیگران نشان می‌دهیم، با سو استفاده خارج‌نشینان مواجه می‌شود و در عین حال دست و پای ما را در نمایش کاستی‌های کشورمان می‌بندد؟ (موضوع فیلم‌گرفتن‌های مهرداد و بازپرسی‌ها از او که به خاطر بدشانسی و سادگی‌اش مورد سواستفاده قرار گرفته است). احتمالا باید فرض کنیم که مهرداد نمایانگر مصائبی است که مهران مدیری در دوران فعالیت‌های رسانه‌ای‌اش کشیده است.

ساعت پنج عصر

هفته پیش به نقد فیلم اکسیدان پرداخته شد، اثری که به حق چند سر و گردن از تمام کمدی‌های یکی دو سال اخیر سینمای ایران بالاتر است. اکران تقریبا همزمان این دو اثر کمدی را باید به فال نیک گرفت. دو نمونه کاملا متضاد: یکی کاملا موفق و دیگری کاملا شکست‌خورده. تکلیف اولی با خودش مشخص است، درون مایه‌ای برای انتقال دادن به مخاطب دارد که با تصاویر فیلم در ارتباط است. دومی سرگردان است و بی‌هدف. نتیجه ملغمه‌ای است که به تولید هیج مضمون تاثیرگذاری هم نمی‌انجامد. به هر ترتیب، تماشای اثر سینمایی مهران مدیری یک تجربه کاملا دلسرد‌کننده از حضور این کارگردان موفق تلویزیونی در سینماست. باید منتظر بود و دید که آیا او قصد ادامه طبع‌آزمایی‌های خود در سینما را دارد یا نه.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده