// چهار شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۰۲

نقد فیلم The Purge: Election Year - پاکسازی: سال انتخابات

سومین قسمت مجموعه‌ی The Purge، در مجموعه‌ فیلم‌هایی ضعیف، ضعیف‌ترین است.

اینکه می‌گویند استودیوهای هالیوودی به شعور مخاطب بی‌احترامی می‌کنند، یعنی چه؟ چرا ما آنها را به عنوان استادان خراب کردن ایده‌های خوب و جذاب می‌دانیم؟ اگر کسی از کره‌ی مریخ به زمین سفر کند و این سوالات را از من بپرسد، خودم را با توضیحات کلافه‌کننده و حوصله‌سربر اذیت نمی‌کنم، بلکه ازش می‌خواهم سه‌گانه‌ی «پاکسازی» را تماشا کند! بله، فیلم‌های هالیوودی شرم‌آورتر و بدتر از «پاکسازی‌»ها هم وجود دارد. پس، چرا به جای «وارکرفت» و «افراد-ایکس: آپوکالیپس» که به مراتب طرفداران منابع اقتباس‌شان بیشتر است، پول‌های هنگفت‌تری خرج ساخت‌شان شده و شکست‌های دردناک‌تری محسوب می‌شوند، به یک سری فیلم‌های ترسناک اشاره می‌کنم که در مقابل این غول‌ها، فیلم‌های چندان مهمی محسوب نمی‌شوند؟ شاید چون کمتر فیلمی را می‌توان پیدا کرد که با وجود چنین ایده‌ی خشونت‌بار و بحث‌برانگیزی، این‌قدر خالی از احساس و هیجان باشد و این روزها کمتر فیلمی را می‌توان پیدا کرد که این‌قدر راحت توی صورت مخاطب دروغ بگوید و سرش را بالا بگیرد و شاید هیچ فیلمی به وقاحت سه‌گانه‌ی «پاکسازی» وجود ندارد که تمام اینها را سه‌بار تکرار کرده باشد.

بله، اگر «وارکرفت» بد می‌شود، به خاطر عدم توانایی داستانگویی اصولی و هزارجور مشکلات فنی دیگر است، اما سری «پاکسازی» به‌طرز عمیق‌تری بد هستند. این فیلم‌ها مخاطب را آدم نفهمی در نظر می‌گیرند که هرگونه خزعبلاتی را می‌توان به خورد آنها داد. مثلا به پایان‌بندی قسمت دوم نگاه کنید که چقدر سطحی شهروندان طبقه‌ی متوسط جامعه را برنده‌ی جنگ با ساکنان نوک هرم نشان می‌دهد و همچون سریال‌های تلویزیونِ خودمان، پایین‌شهرنشینان را برای دلگرمی تماشاگران به عنوان قهرمان معرفی می‌کند! خب، اگر فکر می‌کنید چنین مشکل واضحی در قسمت سوم حل شده است، اشتباه بزرگی می‌کنید. چون از آنجایی که ساخت و اکران «سال انتخابات» با جریانات مربوط به تیراندازی به سیاه‌پوستان، مسئله‌ی اسلحه در امریکا و جنگ انتخاباتی دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون مصادف شده است، انتظار داشته باشید که فیلم به‌طرز بسیار سطحی‌نگرانه و خنده‌داری داستان این قسمت را دور و اطراف این سوژه‌های حساس طراحی کرده باشد.

چیزی که از خود ایده مهم‌تر است، پرورش آن ایده است. مجموعه‌ی «پاکسازی» مثال بارز نقض این جمله است. در دنیای جایگزین دیگری، دولت امریکا یک روز در سال را به عنوان «روز پاکسازی» معرفی کرده است که در آن می‌توانید برای ۱۲ ساعت هر جرمی که خواستید مرتکب شوید و هیولای درونتان را رها کنید. هر سه فیلم با این ایده‌، کوبنده شروع می‌شوند، اما خیلی زود متوجه می‌شوید این ایده‌ی یک خطی تنها چیزی است که برای هیجان‌زده ماندن وجود دارد و سازندگان هیچ تلاشی برای پرورش آن انجام نداده‌اند. این در حالی است که این ایده نه تنها پتانسیل این را دارد که به داستان روانی‌کننده‌ و هجوآمیزی در مایه‌های سریال «آینه‌ی سیاه» تبدیل شود، بلکه در بدترین حالت شرایط لازم برای یک اکشنِ خونینِ دهه‌ی هشتادی را فراهم می‌کند. اما مسئله این است که این فیلم‌ها به هیچکدام از این دو تبدیل نمی‌شوند و قسمت سوم در این زمینه بدتر از قبلی‌هاست. چون شاید در دو فیلم قبلی حداقل ایده‌ی نصف و نیمه‌ی فیلم نظرمان را جلب می‌کرد، اما حالا آن ایده هم به عنوان تنها سلاح سازندگان، قدرتش را از دست داده است.

‌ چیزی که از خود ایده مهم‌تر است، پرورش آن ایده است. مجموعه‌ی «پاکسازی» مثال بارز نقض این جمله است

«سال انتخابات» از این جهت به تجربه‌ی آزاردهنده‌ای تبدیل می‌شود که حتی بیشتر از «پاکسازی: آنارشی» سعی می‌کند داستان عمیقی روایت کند. من عاشق فیلم‌هایی هستم که حد و اندازه‌ی خودشان را می‌دانند و سعی نمی‌کنند بزرگ‌تر از دهانشان حرف بزنند، اما «سال انتخابات» یکی از آنها نیست. ایده‌ی این فیلم‌ها جان می‌دهد برای یک اسلشر دیوانه‌ و بی‌کله، اما نمی‌دانم چرا سازندگان علاقه دارند هزارجور پیام سیاسی و اجتماعی نپخته هم در فیلمشان بچپانند و به اتفاقات دنیای واقعی ارجاع بدهند. حالا نتیجه به فیلمی تبدیل شده که آن‌قدر خودش را جدی می‌گیرد که از شدت سیاهی می‌خواهد منفجر شود. مسئله به حدی بد است که «سال انتخابات» سعی می‌کند وارد محدوده‌ی تریلرهای تفکربرانگیزی مثل «پرتقال کوکی» و «چشم‌های باز بسته» شود، اما آ‌ن‌قدر پرت است که فقط به بازسازی خنده‌داری از مفاهیم نفسگیر و فلسفی آثار استنلی کوبریک تبدیل می‌شود. دیگر خودتان تصور کنید این فیلم چقدر از مسیر اصلی‌اش که ارائه‌ی یک سرگرمی تابستانی صرف بوده، دور شده است.

اگر قبل از این به تنبلی سازندگان شک داشتید، «سال انتخابات» روی این موضوع مهر تایید می‌زند. در زمینه‌ی داستانی فیلم تکرار مکررات دو قسمت قبل است. به‌طوری که کوچک‌ترین خلاقیتی در نگارش سناریو صورت نگرفته است و نویسنده فقط جای کاراکترهای قسمت‌های قبلی را با کاراکترهای جدید عوض کرده است و صحنه‌ها و دیالوگ‌های فیلم به حدی به فیلم‌های قبلی شبیه است که به معنای واقعی کلمه می‌توانید همه‌چیز را تا آخر پیش‌بینی کنید. فیلم ساختار بسیار سرراستی دارد: در ابتدا با دو-سه گروه از کاراکترهای فیلم آشنا می‌شویم که معمولا آدم‌های سختکوش اما کم‌درآمدی هستند که مورد بی‌عدالتی دولت قرار گرفته‌اند، ولی خشونت را دوست ندارند و از این روز بیزارند. سپس اعلام می‌شود که یک روز به پاکسازی سالیانه باقی مانده است (هیجان بالا می‌رود). یکی از کاراکترها در حال راه رفتن در شهر است که متوجه‌ پیشنهاد بادی‌گاردی دیگران و فروش ماسک‌های ترسناک در خیابان می‌شود (این هم از دنیاسازی). پیام آغاز شب پاکسازی از تلویزیون پخش می‌شود (هیجان بالاتر می‌رود). آژیر خطر به صدا در می‌آید (هیجان باز بالاتر می‌رود). کاراکترها مورد حمله‌ قرار می‌گیرند و مجبور به فرار از خانه می‌شوند و سر راه دست سرنوشت آنها را به یکدیگر می‌رساند و تصمیم می‌گیرند امشب را با هم صبح کنند. این وسط، چندتا روانی هم که با داد و فریاد و کج و کوله کردن اجزای صورتشان ادای ترسناک‌بودن را در می‌آورند، سعی می‌کنند قهرمانان‌مان را بکشند. در نهایت یک توطئه‌ی بزرگ نیز فاش می‌شود که نشان می‌دهد کسانی که قانون روز پاکسازی را ثبت کرده‌اند، قصد نابودی فقیران را داشته‌اند و به فکر اصلاح جامعه نبوده‌اند. چقدر شوکه‌کننده!

‌ «سال انتخابات» از این جهت به تجربه‌ی آزاردهنده‌ای تبدیل می‌شود که حتی بیشتر از «پاکسازی: آنارشی» سعی می‌کند داستان عمیقی روایت کند

اگر فیلم حداقل چندتا اکشن درگیرکننده ارائه می‌کرد، شاید می‌شد دیدن آن را توجیه کرد، اما وقتی شخصیت‌پردازی و داستان این‌قدر نپخته و مصنوعی باشد، چگونه می‌توان انتظار داشت که اکشن‌های ضعیف فیلم تعلیق‌زا شوند. این را به‌علاوه‌ی بافت بصری کثیف و آزاردهنده‌ و موسیقی گوش‌خراش فیلم که تقلید آشکاری از «تلقین» است کنید تا متوجه شوید چرا حتی بستن چشم‌هایتان هم نمی‌تواند شما را از این شکنجه نجات دهند. اما باز چیزی که باعث می‌شود بد بودن فیلم به مرحله‌ی توهین‌آمیزی وارد شود، پیام‌‌هایی است که سازندگان از طریق کاراکترها می‌خواهند بدهند. بزرگ‌ترین مشکل این فیلم‌ها و مخصوصا «سال انتخابات» این است که هر وقت دوست داشته باشد جلوه‌ی بد خشونت را به تصویر می‌کشد و هر وقت دوست نداشته باشد، نه. مثلا وقتی آدم‌بدها قصد کشتن آدم بی‌گناهی را داشته باشند، خشونت به‌طرز ترسناکی به تصویر کشیده می‌شود، اما وقتی آدم‌خوب‌ها مغز آدم‌بدها را بترکانند، همه‌چیز جلوه‌ی افتخارآمیز و جذابی به خود می‌گیرد. سیاست دوگانه‌ی فیلم اصلا قابل‌هضم نیست.

هر که نداند فکر می‌کند که این فیلم‌ها ضد-خشونت هستند، اما اتفاقا خشونتی که «سال انتخابات» به نمایش می‌گذارد به جای اینکه منزجرکننده باشد، لذت‌بخش است. مثلا سناتور رونان که مخالف روز پاکسازی است، شاید در حرف مخالف خشونت باشد، اما وقتی بادی‌گاردش و دیگران آدم‌بدها را به رگبار می‌بندد، هیچ شکایتی نمی‌کند. یا مثلا ببینید اگرچه آن مغازه‌دار و دختر سیاه‌پوستی که به مجروحان کمک می‌کند، با این شب مخالفند اما وقتی زمانش می‌رسد به جای اینکه از به رگبار بستن دشمنانشان احساس ناراحتی کنند، هورا می‌کشند و احساس انرژی و قدرت به‌شان دست می‌دهد. یا مثلا فیلم ادای مخالفت با آزادی اسلحه را در می‌آورد، اما در مقابل نحوه‌ی استفاده از اسلحه‌ها را آن‌قدر جذاب و زیبا به تصویر می‌کشد که احتمال اینکه بعد از فیلم به فکر خرید یک کلاشینکف طلایی بیافتید خیلی بالا می‌رود! انگار فیلم می‌خواهد بگوید سلاحی که در دستان آدم‌بد‌ها است بد است، اما سلاحی که در دست آدم‌خوب‌ها است خوب است. فقط مشکل این است که هیچکس خودش را آدم‌بد نمی‌داند! شاید بگویید این فقط یک بی‌مووی بی‌مغز است که نباید جدی گرفته شود. خب، من هم می‌گویم اگر نمی‌خواست جدی گرفته شود، نباید وارد این مسائل پیچیده می‌شد و درباره‌ی سیاست نظر می‌داد و در عوض می‌بایست فقط در حد روایت داستان بقای عده‌ای در این شب مرگبار باقی می‌ماند، اما تنِ خود فیلم برای جدی گرفته شدن می‌خارد!

من با عنصر «خشونت» مخالف نیستم. فیلم‌های زیادی هستند که از طریق خشونت به مسائل عمیقی می‌پردازند و فیلم‌های زیادی هم هستند که به خاطر روی برگرداندن از خشونت غیرواقعی می‌شوند. مشکل من با «سال انتخابات» این است که ایده‌ی ضد-خشونتی دارد، اما خشونت را جشن می‌گیرد. برای دیدن نسخه‌ی بهتری از سه‌گانه‌ی «پاکسازی» بروید قسمت دومِ فصل دوم سریال «آینه‌ی سیاه» یا اپیزود نهم فصل دوم سریال «ریک و مورتی» را تماشا کنید. مخصوصا «ریک و مورتی» که اگرچه پارودی «پاکسازی» است، اما نه تنها خونین‌تر و جذاب‌تر است، که خیلی بهتر از فیلم اصلی مسئله‌ی خشونت و تاثیر آن بر روح را بررسی می‌کند. وقتی یک کارتون بیست دقیقه‌ای پارودی در پرورش این ایده کارش را بهتر از سه‌تا فیلم سینمایی انجام داده باشد، دیگر هیچ شکی در ضعیف‌بودن این سه‌گانه باقی نمی‌ماند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده