// چهار شنبه, ۸ دی ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۰۱

نقد فیلم Jason Bourne - جیسون بورن

اکشن Jason Bourne، یکی از ناامیدکننده‌ترین فیلم‌های امسال بود. همراه بررسی این فیلم باشید.

بعضی‌ دنباله‌ها هستند که هرچه از آب در ببایند اهمیتی ندارد. مهم نیست چندتا «سریع و خشمگین» یا «اونجرز» جدید ساخته می‌شوند. ما (یا حداقل من) هیچ‌وقت ارتباط نزدیکی با آنها نداشته‌ایم که سرنوشتِ دنباله‌هایشان برایمان در سطحی عمیق‌تر اهمیت داشته باشد. وقتی بد از آب درمی‌آیند، احساس نمی‌کنیم که یک خنجر ناگهانی از پشت خورده‌ایم. فقط زیر لب کمی غرغر می‌کنیم که چرا هالیوود دست از این روتین اعصاب‌خردکنش برنمی‌دارد و بعد همه‌چیز را فراموش می‌کنیم. چنین چیزی اما درباره‌ی سه‌گانه‌ی «بورن» فرق می‌کند. «هویت بورن»، «برتری بورن» و «اولتیماتوم بورن» هر سه از فیلم‌هایی بوده‌اند که به عنوان بهترین اکشن‌های قرن بیست و یکم شناخته می‌شوند. هر سه فیلم‌هایی هستند که قسمت به قسمت بهتر و کامل‌تر شده‌اند و اید‌ه‌ی مرکزی‌شان را بهتر مورد پرداخت قرار داده‌اند. به‌طوری که نام «بورن» با یک نوع اکشن جاسوسی خاص گره خورده است که به سختی می‌توان نمونه‌اش را پیدا کرد. این در حالی است که «اولتیماتوم بورن» به نظر من شاهکار تمام‌عیار ژانر اکشن است.

اگر از «میراث بورن» که واقعا یک فیلم بورنی نبود فاکتور بگیریم، انتظار داشتیم حالا که مت دیمون به عنوان ستاره‌ی این مجموعه و پاول‌ گرین‌گرس به عنوان نویسنده و کارگردان برای سومین بار به هم پیوسته‌اند، دنباله‌ای را عرضه کنند که هم باری دیگر دنباله‌سازی را به دیگران یاد بدهد و هم «اکشن» واقعی را برای بقیه تعریف کند. خبر بد این است که «جیسون بورن» همان دنباله‌‌ی ضعیفی است که مثل دریافت خنجری ناجوانمردانه از یک دوست درد می‌آورد. اگر در طول این چند سال فاصله، درست مثل جیسون بورن، حافظه‌ام را از دست می‌دادم، مطمئنا خیلی بیشتر از این فیلم لذت می‌بردم و آن را در کنار بهترین فیلم‌های پاپ‌کورنی امسال می‌گذاشتم، اما حقیقت این است که هنوز بهترین لحظاتِ این سری را فراموش نکرده‌ام و اجرای دوباره و ضعیف آنها در «جیسون بورن» مثل تماشای مونتاژ ضعیفی از بهترین لحظاتِ سه‌گانه‌ی اصلی احساس می‌شود.

بله، مشکل بورن جدید همین است: «جیسون بورن» یک دنباله‌ی واقعی که جلوه‌ی تازه‌ای از دنیا و خفن‌بازی‌های کاراکتر اصلی‌اش را به نمایش بگذارد نیست. بلکه یک دنباله‌ی تماما هالیوودی است. یعنی دنباله‌ای که فقط با هدف پول درآوردن با استفاده از یک اسم مشهور ساخته شده است و هم دیمون و هم گرین‌گرس خیلی بی‌خلاقیت‌تر، خسته‌تر و قابل‌پیش‌بینی‌تر از همیشه در آن ظاهر شده‌اند. این نکته‌ی منفی غیرقابل‌بخششی است. یک دنباله‌ی تکراری برای مجموعه‌ای مثل «سریع و خشمگین» و امثال آن قابل‌انتظار است، اما ما «بورن» را به خاطر این دوست داریم که هر دفعه موفق به شگفت‌زده کردن ما شده است. ما «بورن» را به خاطر این دوست داریم که یک سه‌گانه‌ی کامل تحویل‌مان داد که از یک قوس ۳۶۰ درجه‌‌ی تعریف‌شده بهره می‌برد. فیلم جدید اما دنباله‌ای است که بدون هدف ساخته شده و در مقایسه با ساختار حساب‌شده و کم‌نظیر سه قسمت اول، یک شکست کامل محسوب می‌شود. نه، این به این معنا نیست که با فیلم بدی طرفیم. «جیسون بورن» بیشتر از بد بودن، یک فیلم غیرلازم است و غیرلازم بودن در یک مجموعه‌ی هدف‌دار به معنی شکست است.

بعد از اینکه بورن سفرش در جستجوی گذشته و هویتش را در پایان «اولتیماتوم بورن» به پایان رساند، حالا خیلی وقت است که در خفا زندگی می‌کند. در آغاز «جیسون بورن» تنها چیزی که از او می‌بینیم، شرکت در مبارزه‌های غیرقانونی خیابانی برای در آوردن یک پولِ بخور و نمیر است. اولین مشکل داستانگویی فیلم همین است. ما بعد از سال‌ها قرار است دوباره با قهرمان‌مان دیدار کنیم و طبیعتا کنجکاو هستیم که زندگی‌اش در این مدت چگونه بوده است. اما نویسندگان هیچ علاقه‌ای به نشان دادن اینکه جیسون در سال ۲۰۱۶ چه کار می‌کند ندارند. در همین جریان نیکی (جولیا استالیز) دیتابیسِ سازمان CIA را هک می‌کند و این باز دوباره بورن را به درون تعقیب و گریز با آدمکش‌های قراردادی که برای رابرت دویی (تامی لی جونز)، رییس جدید CIA کار می‌کنند، باز می‌گرداند.

«جیسون بورن» بیشتر از بد بودن، یک فیلم غیرلازم است و غیرلازم بودن در یک مجموعه‌ی هدف‌دار به معنی شکست است

اولین سوالی که مطرح می‌شود این است چرا یکدفعه نیکی باید به فکر هک کردن CIA بیافتد؟ ظاهرا دلیل نیکی این است که بخشی از معمای گذشته‌ی بورن که مربوط به دخیل بودن پدرش در برنامه‌ی ترداستون می‌شده، هنوز مخفی مانده است. فقط مشکل این است که چرا نیکی قبل از اینکه دست به چنین کاری بزند، اول با جیسون صلاح و مشورت نمی‌کند. بالاخره هک کردن CIA نمی‌تواند بدون عواقب باشد. نیکی اما یک روز جلوی جیسون ظاهر می‌شود و به او می‌گوید که به خاطر کاری که کرده‌ام، آدمکش‌ها دربه‌در دنبال‌مان هستند. به خاطر همین کاملا مشخص است که جیسون به خاطر خراب شدن آرامشش ناراحت است و هیچ علاقه‌ای به تکرار کارهایی که در جوانی کرده بود ندارد و فقط می‌خواهد با بی‌حوصلگی همه‌چیز را تمام کند و دوباره در افق ناپدید شود.

به عبارت دیگر برخلاف آغازهای کوبنده و درگیرکننده‌ی فیلم‌های قبلی که تماشاگر را در فوریتِ وضعیت شخصیت اصلی قرار می‌داد و ما را با ابرسربازِ سرکشی همراه می‌کرد که به دلایل خوبی به دنبال شخم زدن گذشته‌اش بود، این‌بار همه‌چیز زورکی آغاز می‌شود و مشخص است که نویسندگان بدون خلاقیت فقط می‌خواهند بورن را بدون دلیل منطقی و متقاعدکننده‌ای به میدان نبرد برگردانند. چنین چیزی را می‌توانید درباره‌ی وظیفه‌ای که نیکی در این قسمت دارد هم ببینید. اتفاقی که در اوایل فیلم برای او می‌افتد، یادآور اتفاقی است که در اوایل «برتری بورن» افتاده بود. اما اگر این اتفاق در «برتری بورن» از لحاظ احساسی تکان‌دهنده بود و به سقوط عمیق‌تری برای بورن تبدیل شد و به این معنا بود که بورن هیچ‌وقت نمی‌تواند زندگی نرمالی داشته باشد. اینجا نویسندگان باز دوباره به‌طرز شتاب‌زده و بی‌خلاقیتی از نیکی به عنوان ابزار داستانی استفاده می‌کنند.

بالاتر گفتم که نویسندگان سعی می‌کنند بورن را به بی‌منطق‌ترین و بی‌مقدمه‌ترین شکل ممکن به میدان نبرد بازگردانند. اما حقیقت این است که خبری از «میدان نبرد» نیست. سه‌گانه‌ی اصلی فقط به خاطر اکشن‌های فوق‌العاده‌اش، پرهیجان و درگیرکننده نبود، بلکه سریال سوخت اصلی‌اش را از درگیری درونی بورن تامین می‌کرد. فیلم‌های قبلی اگرچه از ایده‌ی کلیشه‌ای قهرمانی که گذشته‌اش را فراموش کرده بهره می‌بردند، اما سازندگان در روایت نشان دادند که می‌توانند این ایده را به داستانی جذاب تبدیل کنند. چیزی که بورن را به جلو هُل می‌داد، سوالاتی که در ذهنش جولان می‌دادند، بودند. اینکه من چه کسی هستم؟ چه کسی بوده‌ام؟ دست به چه کارهایی زده‌ام؟ فیلم‌های قبلی در کنار اینکه اکشن‌های سرگرم‌کننده‌ای بودند، مطالعه‌ی شخصیت بورن هم بودند. فیلم جدید اما به جای اینکه درباره‌ی اغتشاش درونی بورن باشد، درباره‌ی استفاده از یک شخصیت معروف برای خفن‌بازی است. برخلاف فیلم‌های قبلی، «جیسون بورن» فرصتی برای مت دیمون برای کتک‌زدن آدم‌بدها و قال گذاشتن آنهاست. هیچ دلیلی برای این کارها وجود ندارد. برخلاف گذشته که با کاراکتری بر لبه‌ی پرتگاه طرف بودیم، این‌بار وضعیت ایجاد شده اضطراری و بااهمیت احساس نمی‌شود. در یک کلام، «جیسون بورن» بیشتر از پرداخت به زاویه‌ی تازه‌ای از این شخصیت، فقط وسیله‌ای برای قرار دادن دوباره‌ی او در خیابان‌ها و مجبور کردن او به موش و گربه‌بازی با دشمنانش است.

در این زمینه باید به خود مت دیمون اشاره کنم که بهتر از هرکس دیگری خالی‌بودن این فیلم از هیجان و احساس را توصیف می‌کند. دیمون در سال ۲۰۰۷ در جواب به سوالی که از او پرسید: آیا برای فیلم چهارم برمی‌گردد گفت: «فکر می‌کنم داستان این مرد در جستجوی هویتش تموم شده. چون اون تمام جواب‌هاش رو گرفته. پس، غیرممکنه ما دوباره بتونیم از همون کاراکتر استفاده کنیم. مهم‌ترین چیزی که شخصیت اون رو جالب می‌کرد، درگیری درونی‌اش بود. اینکه من آدم خوبیم یا آدم بدیم. اینکه راز پشتِ هویت من چیه. چه چیزی رو به یاد نمی‌یارم. چرا دارم این تصاویر اذیت‌کننده رو به یاد میارم؟ تموم سوخت درونی که این کاراکتر رو به جلو حرکت می‌داد تموم شده. بنابراین اگه قرار باشه یه قسمت دیگه ساخته بشه، باید این کاراکتر رو با یه پیکربندی دوباره روبه‌رو کنیم. اینکه این آدم بعد از این نقطه به کجا می‌ره؟ به‌شخصه فکر می‌کنم داستانی که قصد روایتش رو داشتیم دیگه گفته شده».

«جیسون بورن» بزرگ‌ترین ضربه را از این نقطه خورده است. این فیلم درصورتی می‌توانست در حد قبلی‌ها ظاهر شود که سازندگان سراغ مرحله‌ی بعدی زندگی بورن بعد از اتمام داستان فراموشی‌اش می‌رفتند. همان سوال دوم که می‌پرسد این آدم بعد از این نقطه به کجا می‌رود؟ اما سازندگان باز دوباره به عقب برگشته‌اند و سعی کرده‌اند در قالب پدر بورن، دوباره به همان ماجرای فراموشی و تردید بورن بین خوب یا بد بودن بپردازنند که خب، این داستان در پایان «اولتیماتوم بورن» تمام شده و تکرار آن واقعا توی ذوق می‌زند. وقتی قلب داستان مشکل داشته باشد، پس تمام چیزهایی که دور و اطراف آن قرار دارد هم کار نمی‌کنند. من همیشه فیلم‌های «بورن»‌ را به این دلیل دوست داشته‌ام که می‌دانستند تمرکزشان روی اکشن است و هیچ‌وقت اجازه نمی‌دادند تا اضافه‌گویی جلوی سرعت فیلم را بگیرد. چنین اصلی اما در اینجا نقض شده است. داستان شامل خرده‌پیرنگ‌هایی در رابطه با همکاری صاحب یک شبکه‌ی اجتماعی بزرگ با CIA است که هیچ ربطی به داستان جیسون در این قسمت ندارد و نویسندگان فقط از آن برای قرار دادن جیسون و رابرت دویی در یک مکان استفاده می‌کنند. فیلم با پرت کردن اسم اسنودن در میان دیالوگ‌ها می‌خواهد داستان را حساس جلوه بدهد و شخصیت آلیسیا ویکاندر به عنوان یکی از تازه‌واردان این قسمت در لحظات پایانی فیلم تاثیری از خودش برجای می‌گذارد که باعث می‌شود افسوس بخورید کاش او در فیلم بهتری حضور می‌داشت.

از داستان که بگذریم، خبر بدتر این است که فیلم در زمینه‌ی طراحی صحنه‌های اکشنش هم عقب‌گرد داشته است. پاول گرین‌گرس و تدوینگرش کریستوفر راوز به عنوان کسانی شناخته می‌شوند که استاد استفاده از دوربین پرتکان و تدوین پرهرج و مرج هستند. همیشه از دوربین پرتکان و کات‌های پرتعداد به عنوان یکی از نکات منفی فیلم‌های اکشن نام برده می‌شود، اما حقیقت این است که این تکنیک لزوما بد نیست. بلکه فقط بدون مهارت مورد استفاده قرار می‌گیرد. کافی است یک بار دیگر صحنه‌های اکشن «اولتیماتوم بورن» را تماشا کنید تا به یاد بیاورید دوربین پرتکان و کات‌های زیاد نه تنها چیزی را غیرقابل‌تماشا نکرده، بلکه تعلیق را به درجه‌ی انفجاری رسانده است. خلاصه صحبت کردن درباره‌ی توانایی و مهارت گرین‌گرس در این تکنیک خودش یک مقاله‌ی طولانی می‌طلبد.

اگر «اولتیماتوم بورن» شاهکار استفاده از تکنیک دوربین پرتکان بود، «جیسون بورن» تقلیدی بیش از آن نیست

همه‌ی اینها را گفتم تا به این نتیجه برسم که خبری از این مهارت در «جیسون بورن» نیست. اگر «اولتیماتوم بورن» شاهکار استفاده از این تکنیک بود، «جیسون بورن» تقلیدی بیش از آن نیست. خط باریکی بین این دو وجود دارد. اگر در «اولتیماتوم بورن» دوربین و تدوین کاری می‌‌کرد تا احساس کنیم در حال خفه شدن زیر موقعیت پرهرج‌و‌مرج و کلاستروفوبیک کاراکترها هستیم، اینجا اما همه‌چیز به‌طرز بی‌دلیلی شلوغ و به‌هم‌ریخته احساس می‌شود. اگر «اولتیماتوم بورن» به یک بی‌نظمی منظم رسیده بود، این یکی فقط می‌خواهد بی‌نظم باشد. از اجرا که بگذریم، در زمینه‌ی طراحی اکشن‌ها هم چیز شگفت‌انگیزی وجود ندارد. خبری از صحنه یا حرکت غیرمنظره یا قبلا دیده‌نشده‌ای وجود ندارد. انگار با بازسازی ضعیف‌تر بهترین لحظات اکشن سه فیلم قبلی طرفیم. این به این معنی نیست که فیلم غیرقابل‌تماشا است. چه کسی می‌تواند در اوج تعقیب و گریز جیسون و آدمکش CIA در خیابان‌های پرزرق و برقِ لاس وگاس چشم از فیلم بردارد. اما خب، قابل‌تماشا بودن یک چیز است، اما درگیر شدن با تمام وجود چیزی دیگر. تمام اینها در حالی است که «جیسون بورن» تعداد اکشن‌های کمتری نسبت به «اولتیماتوم بورن» دارد. برخلاف آن فیلم که رسما یک صحنه‌ی اکشن دو ساعته با چندتا پاساژ کوتاه در بین آنها بود، این یکی اما بعضی‌وقت‌ها فراموش می‌کند که هدف اصلی‌اش چیست.

باورتان نمی‌شود چقدر تلاش کردم تا جدیدترین سرگردانی ابرسرباز سینما در خیابان‌های شهرهای دنیا را دوست داشته باشم، اما فیلم چنین اجازه‌ای بهم نمی‌داد. «جیسون بورن» لزوما فیلم بدی نیست و در مقایسه با بسیاری از اکشن‌های ابرقهرمانی و قلابی این روزها، در جایگاه بالاتری قرار می‌گیرد. اما خب، طبیعتا در هنگام تماشا و بررسی این فیلم نمی‌توان خاطرات خوبمان از سه‌گانه‌ی اصلی را فراموش کنیم. «جیسون بورن» در مقایسه با قسمت‌های قبلی که یکی از یکی پیشرفته‌تر و باظرافت‌تر بودند، یک عقب‌گرد محسوب می‌شود. خبری از درام قابل‌لمس، اکشن‌های نفسگیر و بی‌توقف و اتمسفر واقع‌گرایانه و تعلیق‌زای سه فیلم اول در اینجا نیست و به همین دلیل «جیسون بورن» از نگاه یک طرفدار قدیمی اثری قابل‌تماشا اما دلسردکننده است. «جیسون بورن» جادوی این مجموعه را باری دیگر ثابت نمی‌کند، بلکه فقط آن را به یادمان می‌آورد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده