در این مطلب به بررسی بازی Owlboy می‌پردازیم و می‌گوییم که چرا این بازی یکی از بهترین‌های امسال است.

این یکی دو ماه را می‌توان زمان عرضه بازی‌هایی دانست که ساخت آن‌ها از سال‌ها پیش آغاز شده است؛ بازی‌هایی مثل Final Fantasy XV یا The Last Guardian که بالاخره پس از چندین سال عرضه خواهند شد. این وسط یک بازی دیگر هم حضور دارد که شاید مثل آثار نام برده مشهور و بزرگ نباشد، ولی این بدین معنی نیست که با بازی بدی طرف هستیم. بله؛ منظورم بازی Owlboy است که تقریبا به مدت ۹ سال در دست ساخت بوده و بالاخره چندی پیش برای پی‌سی عرضه شده است.

قطعا پربیراه نیست اگر بگوییم که نسل فعلی گیمر‌ها، بیشتر بازی‌هایی را ترجیح می‌دهند که با بودجه کلانی ساخته شده باشد و ناشر بازی با انتشار تریلر‌ها و ویدیوهای زیادی حسابی آن‌ها را برای بازی هایپ کرده باشد. به همین دلیل هم قطعا خیلی از شما‌ها حتی اسم بازی Owlboy را نیز نشنیده‌اید. ولی اگر دوست دارید بدانید که در دوران اوج کنسول‌هایی چون سگا مگا درایو بازی‌ها چه حس و حالی داشتند، Owlboy در حال حاضر بهترین گزینه پیش روی شما است که می‌تواند برای ساعاتی هم که شده شما را از میدان‌های نبرد جنگ‌جهانی اولی بتلفیلد یا فضایی کال آف دیوتی خارج کرده و به دل دنیایی ببرد که شاید در کمتر بازی دیگری بتوانید این روز‌ها نمونه آن را تجربه کنید.

داستان Owlboy در مورد یک موجود به نام اوتوس است که ترکیبی از جغد و انسان است. اوتوس قادر به تکلم نیست و همین موضوع باعث شده تا یک کاراکتر تو سری خور باشد که هیچ‌کس، حتی استادش، وی را قبول ندارد. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که دهکده موجودات داستان بازی مورد حمله دزدان دریایی قرار می‌گیرد و اوتوس به همراه یکی از دوستانش در مسیری قرار می‌گیرد که نجات هم نژاد‌هایش به وی وابسته است. Owlboy از حیث داستان، یکی از بهترین بازی‌هایی است که در چند وقت اخیر تجربه کرده‌ام و تاثیرگذاری خاصی که داستان این بازی داشت را مدت‌ها بود که در هیچ اثری حس نکرده بودم.

نقد Owlboy

دلیل این امر، بالانس خوبی است که سازندگان در روایت داستان بازی ایجاد کرده‌اند؛ منظورم این است که Owlboy در ابتدا داستانی بیش‌تر با دست‌مایه طنز تحویل‌تان می‌دهد و در این راه دیالوگ‌هایی که با وسواس زیادی برای کاراکتر‌ها نوشته‌ شده‌اند، نقش بسزایی در انتقال این حس طنز دارند و حتی می‌توانند کاری کنند که از ته دل بخندید! ولی همین بازی به ظاهر شاد، قادر است با اتفاقاتش کاری کند که فشار خفقان‌آوری را از جانب آن حس کنید و فقط کافی است خودتان را برای دقایقی در نقش اوتوس در برخی قسمت‌های بازی قرار دهید تا حس غم عجیبی در دل‌تان شعله بکشد.

قطعا شخصیت‌پردازی اوتوس، نقش بسزایی در القای چنین احساساتی دارد. کاراکتر بازی را می‌توان یک شخصیت نمادین از انسان‌هایی دانست که همواره و با وجود اینکه تلاش زیادی کرده و نقشی در مشکلات بوجود آمده ندارند، ولی تنها کسانی هستند که برای اتفاقات سرزنش می‌شوند. این مساله زمانی ملموس‌تر می‌شود که می‌دانیم اوتوس قادر به صحبت کردن و گفتن چیز‌هایی که در ذهنش هستند نیست و همین امر هم باعث می‌شود تا بیشتر و بیشتر آسیب دیده و آزار بکشد و سازندگان بازی هم با اتمسفر فوق‌العاده‌ای که در دل آن خلق کرده‌اند، به بهترین نحو ممکن احساسات این شخصیت را به گیمر منتقل کرده و کاری می‌کنند که با شادی او شاد شده و از ناراحتی‌اش غمگین شوید.

 کاراکتر بازی را می‌توان یک شخصیت نمادین از انسان‌هایی دانست که علی‌رغم نقش نداشتن در مشکلات، تنها کسانی هستند که برای آن‌ها سرزنش می‌شوند

این مساله در مورد دیگر کاراکتر‌های بازی هم صدق می‌کند؛ در طول ماجراجویی‌تان با افراد بیش‌تری آشنا خواهید شد که برخی از آن‌ها به صورت مقطعی کنارتان می‌مانند و برخی هم تبدیل به همراه شما شده و سعی می‌کنند در کنارتان به هدفی که دارید برسند. این کاراکتر‌ها هم به خوبی در بازی پرداخته شده‌اند و همگی از یک نظر با اوتوس مشترک هستند و آن هم اینکه هیچ‌کس از هم‌نوعان آن‌ها دیگر قبول‌شان ندارد و در کل کاراکتر‌های اصلی بازی را افرادی تشکیل می‌دهند که نه کسی امیدی به آن‌ها برای بهبود وضعیت دارد و نه انگیزه‌ای به‌شان می‌دهد. همین امر هم باعث می‌شود تا بتوان همذات‌پنداری بسیار بهتری با کاراکتر‌های بازی داشت که نه یک ابرقهرمان هستند و نه موجوداتی مامورایی، بلکه یک شخصیت معمولی و باورپذیر هستند.

نقد Owlboy

اما هر چه قدر هم یک بازی داستان خوبی داشته باشد، در صورت نبود گیم‌پلی خوب، هرگز موفق نخواهد شد خود را به عنوان یک «بازی» مطرح کند. خوش‌بختانه Owlboy این داستان عالی خود را با گیم‌پلی‌ای همراه کرده که در طول تجربه تقریبا ۱۰ ساعته، هرگز خسته‌کننده نمی‌شود و به مرور ویژگی‌هایی رو می‌کند که باعث می‌شوند آن حس تازگی همواره در سراسر بازی حفظ شود. Owlboy را می‌توان ترکیبی از سبک‌های پلتفرمر و ماجراجویی دانست که رگه‌هایی از اکشن هم در آن دیده می‌شود. کاراکتر اوتوس شخصا از حیث دفاعی یا هجومی قدرت خاصی ندارد و به همین دلیل هم همراه‌های خودش را حمل می‌کند که هریک از آن‌ها سلاح مخصوص به خود را دارند. به بیان ساده‌تر، اوتوس بال پروازی می‌شود برای کاراکتر‌هایی که قادر به پرواز نیستند و آن‌ها هم در عوض سلاح اوتوس می‌شوند.

در بازی شاهد ترکیب بسیار خوبی از اکشن و حل معما هستیم. در زمینه اکشن می‌توان گفت که بازی تقریبا چیز تازه‌ای برای عرضه ندارد و البته این به معنی ضعیف بودن این بخش نیست. بلکه همان عناصر استفاده شده در بازی‌های موفق این سبک را در Owlboy نیز شاهد هستیم و باید با سرعت عمل بالایی به دشمنان شلیک کرده و از حمله آن‌ها جاخالی بدهید تا بتوانید زنده بمانید. اما در زمینه معما، ایده‌های خلاقانه بسیار خوبی در بازی به کار گرفته شده است و با اینکه معما‌های بازی خیلی سخت و فسفر‌سوز نیستند، ولی به سبکی همراه با خلاقیت حل می‌شوند که این امر باعث می‌شود پس از حل کردن آن‌ها، هیجان خاصی داشته باشید.

خوش‌بختانه Owlboy داستان عالی خود را با گیم‌پلی‌ای همراه کرده که در طول تجربه تقریبا ۱۰ ساعته، هرگز خسته‌کننده نمی‌شود

سازندگان همچنین برای اینکه تنوع را در طول گیم‌پلی بازی حفظ کنند، مراحل مخفی‌کاری یا چند ویژگی دیگر نیز در آن گنجانده‌اند. در طول مراحل مخفی‌کاری بازی، می‌توان گفت که شانس بسیار کمی برای پشت سر گذاشتن مرحله بدون استفاده از مخفی‌کاری دارید و چه دشمنان شما نوم‌‌ها (Gnome) باشند و چه دزدان دریایی، کافی است دیده شوید تا موج موج سراغ‌تان آمده و در چشم به هم زدنی شما را از بین ببرند. از دیگر مواردی که تنوع خوبی به بازی دیده‌اند می‌توان به تاریک شدن محیط در برخی مراحل که باید با استفاده از شعله تفنگ یکی از همراهان‌تان آن را رد کنید یا تعقیب شدن توسط یک موجود عجیب که در آن باید به سرعت فرار کنید و در نهایت حضور باس فایت‌ها در بازی اشاره کرد. باس فایت‌های بازی دو ایراد دارند؛ اولی اینکه تعداد بسیار کمی دارند و دوم اینکه آن چالشی را که از مبارزه با یک باس فایت انتظار دارید، به‌تان منتقل نمی‌کنند و نهایت پس از یکی-دو بار تلاش، قادر به شکست آن‌ها هستید. در این مورد بد نیست اشاره‌ای به دیگر بازی پلتفرمر موفق امسال یعنی Rive داشته باشیم که باس‌فایت‌های بازی واقعا اشک گیمر را در می‌آورد و خب همین امر هم شکست دادن آن‌ها را بسیار لذت‌بخش می‌کرد.

نقد Owlboy

اما گیم‌پلی بازی، یک ایراد دیگر هم دارد و آن نبود چیزی به اسم نقشه است. شاید اگر بازی را تجربه نکرده باشید بگویید که این مورد ایراد خاصی نیست. حرف‌تان درست است ولی در مورد Owlboy صدق نمی‌کند. چرا که این بازی برخلاف اکثر آثار پلتفرمر، حالتی خطی نداشته و محیط‌های وسیع و بزرگی را می‌دهد و برای مثال در قسمت شهر اصلی بازی، حالتی جهان‌باز مانند دارد که به هر گوشه آن می‌توانید بروید. این وسط نبود نقشه باعث می‌شود تا در برخی قسمت‌ها به معنای واقعی کلمه گم بشوید و پس از گذشت مدت طولانی بفهمید که مسیر را کاملا اشتباه طی کرده‌اید. البته شاید رفتن دوباره به محیط‌های قبلی از حیث پیدا کردن قسمت‌های مخفی لذت‌بخش باشد، ولی قطعا اگر در بازی شاهد یک نقشه بودیم،‌ راحت‌تر می‌شد بازی را تجربه کرد و بیش‌تر از آن لذت برد.

از تمامی این المان‌های بازی که فاصله بگیریم، سراغ بُعد هنری آن خواهیم رفت که از این نظر Owlboy یک کلاس درس بازیسازی است. شاید بازی آن زرق و برق و افکت‌های فوق‌العاده استفاده شده در بازی‌های امروزی را نداشته باشد، اما سبک گرافیکی کلی و طراحی مراحل آن واقعا فوق‌العاده است. کافی است در محیط‌های بازی گاهی از حرکت بایستید و با دقت به جزییات مرحله توجه کنید تا متوجه شوید که سازندگان در طول این ۹ سالی که برای ساخت بازی سپری کرده‌اند، بیکار ننشسته و وسواس عجیبی برای خلق محیط به خرج داده‌اند. به همین دلیل هم حتی جزئی‌ترین اشیای محیطی نیز طراحی بسیار زیبایی دارند و این دقت در طراحی در ظاهر کاراکتر‌ها یا انیمیشن‌های آن‌ها نیز دیده می‌شود و در مجموع باعث شده تا از حیث گرافیکی، چه از بعد فنی و چه بعد هنری، با یک بازی بسیار زیبا روبرو باشیم.

Owlboy از بُعد هنری یک کلاس بازیسازی است. شاید بازی آن زرق و برق بازی‌های امروزی را نداشته باشد، اما سبک گرافیکی کلی و طراحی مراحل آن واقعا زیبا است

مخصوصا اینکه تنوع محیط‌های بازی هم بسیار بالا است و در طول ماجراجویی‌تان به مکان‌هایی سفر خواهید کرد که هریک ظاهر مخصوص به خودش را دارد و همگی هم زیبا و پرجزییات هستند. مکمل این ظاهر زیبا، موسیقی است که سازندگان در انتخاب آن هم وسواس زیادی به خرج داده‌اند و نوا‌های بازی می‌توانند روح‌تان را نوازش کنند و این هم در مورد موسیقی‌های آرام بازی و هم در مورد موسیقی‌هایی که کمی ریتم تند‌تری دارند، صدق می‌کند. اما مساله دیگری که بد نیست در مورد بعد صوتی بازی به آن اشاره کنیم، استفاده به جا از سکوت در بازی است. سازندگان مخصوصا در جا‌هایی که بازی از حیث داستانی غمگین می‌شود، از سکوت به جای نواختن موسیقی استفاده کرده‌اند و این امر کمک زیادی به خلق اتمسفر سنگین و غمگین این قسمت‌ها کرده است.

نقد Owlboy

در مجموع، Owlboy از آن دست بازی‌هایی است که حتی پس از تمام کردن آن هم مدت‌ها تاثیر بازی در ذهن‌تان باقی خواهد ماند. این بازی داستانی احساسی دارد که هم می‌تواند باعث خنده‌تان بشود و هم طوری شما در فشار احساسی قرار دهد که حتی بازی‌های بزرگ نیز از القای چنین حسی عاجز هستند. به‌علاوه از حیث گیم‌پلی هم با اینکه مشکلاتی در بازی وجود دارد، ولی در مجموع شاهد تجربه روانی هستیم و در نهایت جنبه‌های گرافیکی و صوتی بازی نیز به بهترین شکل پازل بخش‌های مختلف بازی را تکمیل می‌کنند تا بتوان گفت در روز‌هایی که شاید هر سال نهایت یک یا دو بازی خوب در سبک پلتفرمر عرضه می‌شود، Owlboy تا به اینجا بهترین بازی این سبک در سال ۲۰۱۶ بوده است.

بازی Owlboy روی پی‌سی بررسی شده است.


منبع زومجی

Owlboy

Owlboy یک نمونه بسیار موفق از بازی‌های کلاسیک سبک پلتفرمر است که این روز‌ها دیگر شاهد نمونه‌های جدیدی از آن‌ها نیستیم. با اینکه این بازی ۹ سال در دست ساخت بوده، ولی کیفیت محصول نهایی نشان می‌دهد که سازندگان در طول این مدت همه‌ی تلاش و وسواس خود را برای خلق یک بازی به‌یادماندنی به خرج داده‌اند و نتیجه اثری است که تاثیر آن تا مدت‌ها در ذهن گیمر باقی می‌ماند.
افشین پیروزی

9.5

نقاط قوت

  • - داستان احساسی با ترکیبی از حس غم و شادی
  • - کاراکتر‌های بسیار باورپذیر با شخصیت‌پردازی عالی
  • - گیم‌پلی سکو‌بازی و تیراندازی خوب
  • - طراحی هنری بسیار زیبا
  • - موسیقی‌های فوق‌العاده

نقاط ضعف

  • - نبود نقشه
  • - باس‌فایت‌های بازی می‌توانست بهتر باشد
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده