// دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۰۰

گیشه: معرفی فیلم Pixels

«پیکسل‌ها» یکی از فیلم‌های موردانتظار تابستان امسال بود که تو زرد از آب درآمد. زومجی در این شماره از «گیشه»، نگاهی به نقاط ضعف و (دوباره) ضعف فیلم انداخته است. همراه زومجی باشید.
وقتی برای اولین بار خبر ساخت «پیکسل‌ها» که ادای سپاسی به بازی‌های ‌کلاسیک آرکید قدیمی است را شنیدم و عکس‌ها و پوسترهای فیلم که بیگانگان بازی «مهاجمان فضایی» را به عنوان نابودکنندگان کره‌ی زمین بر فراز لندن و نیویورک نشان می‌داد را دیدم، کاری نداشتم فیلم محصول کمپانی آدام سندلر است؛ آدام سندلری که برخلاف گذشته که گیشه‌ها را پارو می‌کرد، این روزها دست به هر پروژه‌ای می‌زند، گلاب به روتان، (جای خالی را با پُر کنید) می‌شود. فقط دوست داشتم در میان سیل بلاک‌باسترهای تکراری هالیوود، فیلمی ببینم که نو باشد و به روش باحالی هیجان‌زده‌ام کند. بالاخره هرچه نباشد کانسپت و فرض اصلی داستان فیلم جذاب است. به‌طوری که امکان ندارد آن را برای کسی تعریف کنید و آن فرد کنجکاو دیدنش نشود. از طرفی، اصولا برای تماشای فیلم‌های آدام سندلر عادت کردیم که فیتیله‌ی انتظاراتمان را حسابی پایین بکشیم، اما «پیکسل‌ها» به خاطر همین کانسپت اولیه‌ی جالبش به‌‌طرز اتوماتیک‌واری کاری کرد تا این سنت را بشکنم و با لبخندی بر لب وارد فیلم شوم. اما خب، می‌دانم این خبر جدیدی نیست، ولی باید بگویم «پیکسل‌ها» با وجود اتفاقات رنگارنگی که در آن جریان دارد و پک‌منی که در خیابان‌های شهر دانه می‌خورد، بلبشوی بی‌انرژی و بمب ضدحالی است که تماشاگر را تنها به این فکر وا می‌دارد که: «اینها با چه رویی این فیلم را ساخته‌اند؟». pixels_space_invaders.0 اما چرا «پیکسل‌ها» حتی ۵ دقیقه هم دوام نمی‌آورد و از همان افتتاحیه‌اش از یک ساعت و ۴۵ دقیقه‌ی آینده‌ای خبر می‌دهد که قرار است به بی‌حس و حال‌ترین و خواب‌آورترین لحظات زندگی‌تان تبدیل شود؟ چون سازندگان حتی کمی زور هم نزده‌اند تا کانسپت اولیه‌ی فیلم را یک درصد ناقابل پرورش دهند. حکایت «پیکسل‌ها»، حکایت همان ایده‌ای است که مورد پردازش قرار نگرفته است. ماجرای ساخت «پیکسل‌ها» به فیلم کوتاهی از فیلمسازی فرانسوی برمی‌گردد. اگر آن فیلم را ببینید، متوجه می‌شوید که ایده‌ی خام فیلم فقط حدود ۲ دقیقه توانایی جذب بیننده را دارد و در این ۲ دقیقه است که تماشاگر آن را خلاقانه و باحال پیدا می‌کند، نه بیشتر. اما سران کمپانی سونی چه کار کرده‌اند؟ آنها این دو دقیقه را برداشته و آن را یک ساعت و ۴۵ دقیقه به‌طرز اسفناکی کش داده‌اند. از دست سازندگان به خاطر اقتباس از روی یک فیلم کوتاه عصبانی نیستم. از این کفری شده‌ام که سازندگان به معنای واقعی کلمه و بدون بزرگنمایی، آن ایده‌ی ۲ دقیقه‌ای را گسترش نداده‌اند، بلکه فقط شکم کوچکش را با اضافه کردنِ یک سری چرندیات بی‌خاصیت و بی‌هدف پُر کرده‌اند.
سازندگان حتی کمی زور هم نزده‌اند تا کانسپت اولیه‌ی فیلم را یک درصد ناقابل پرورش دهند
«پیکسل‌ها» مثل یکی از آن آدامس‌های بی‌مزه‌ و تهوع‌آوری می‌ماند که بعد از خرید از سوپرمارکت به جای پول خرد قالب‌تان می‌کنند. شما هم آن را برمی‌دارید و بی‌دلیل شروع به جویدن می‌کنید. هر موقع فک‌تان خسته شد، آن را در می‌آورید، توی مشت‌تان یا پشت گوش‌تان نگه می‌دارید تا دوباره به جویدن ادامه دهید. «پیکسل‌ها» چنین کاری را با ایده‌ی ابتدایی فیلم کرده است. با این تفاوت که ایده‌ی فیلم را در آن ۲ دقیقه دیده بودیم و حالا سازندگان می‌بایست با بسط دادنش، زاویه‌ی جدیدی از آن را به تصویر می‌کشیدند. زاویه‌ی پیچیده‌تر و هیجان‌انگیزتری! اما در عوض، این ایده فقط در دهان بازیگران درحال جویده شدن و دست به دست شدن است. در پایان فیلم، چیزی به آن ایده‌ی اولیه اضافه که نمی‌شود هیچ، بلکه موقع دیدن دوباره‌ی آن فیلم کوتاه، خاطره‌ی بد برادر بزرگترش جلوی چشمانم رژه می‌رود. فیلمنامه‌ی «پیکسل‌ها» شاید یکی از صدرنشینانِ جدول فیلنامه‌هایی است که ریشه‌ی روابط کاراکترها و جوک‌هایشان به عصر حجر برمی‌گردد و موتور اصلی‌اش روی سکانس‌های احمقانه‌ای می‌چرخد که منقرض شده‌اند. یک چیزی در مایه‌های «ترانسفورمرها»، اما شاید بدتر! سازندگان با «پیکسل‌ها» سبک اسلشر را در علمی‌-تخیلی بازآفرینی کرده‌اند. مثل آن فیلم‌ها با کاراکترهایی طرف هستیم که نه براساس جذابیت‌شان، بلکه براساس درجه مزاحمتی که ایجاد می‌کنند، دسته‌بندی می‌شوند که بر این اساس کاراکترها از اعصاب‌خردکن شروع می‌شوند و تا فاجعه و غیرقابل‌تحمل ادامه پیدا می‌کنند. این وسط، چگونه می‌توان برای نابودی آنها توسط پک‌من و دانکی گونگ هورا نکشید! البته حماقت‌ها و دیالوگ‌های آبکی فیلم آنقدر زیاد است که مطمئنا قبل از هورا کشیدن، از شدت سر رفتن حوصله‌تان یا به یاد روزهای دانشگاه با چشمان باز خواب‌تان می‌برد، یا به خطوط کف دست‌تان می‌اندیشید! (آیا می‌دانستید شیارهای کف دست به بهتر گرفتن اشیا کمک می‌کنند؟) pixelss تنها جذابیت «پیکسل‌ها» از صدقه سر حس نوستالژیک حاصل از نمادهای کلاسیک بازی‌های آرکید است. اما مسئله این است که پک‌من و دانکی کونگ چگونه می‌توانند برای بینندگان جوان‌تر و امروزی هیجان‌آور باشند. مسئله این است که هم‌دورانی‌های آن بازی‌ها به سنی رسیده‌اند که علاقه‌ای به آدام سندلر ندارند و بازی‌کننده‌های جوان اما تاریخ‌شناسِ این روزها نیز آنقدر سر گنجینه‌های مدیوم موردعلاقه‌شان سخت‌گیر هستند که نمی‌توان به راحتی آنها را با چهارتا تصویر گول زد. پس چرا به نظر می‌رسد «پیکسل‌ها» بدون هیچ برنامه‌ریزی و استراتژی و هدف روشنی ساخته شده است؟ مطمئنا یکی از جنبه‌های فیلم پرداختن به فرهنگ خوره‌ها یا گیک‌ها است. این روزها آثار متعددی در این زمینه داریم. چون راستش را بخواهید گیک‌ها حضور پُررنگ و پُرتعدادی دارند. از پُربیننده‌ترین کمدی این روزها که درباره‌ی یک مشت نِرد است گرفته تا خوره‌های دنیای واقعی که برای خودشان یک پا دانشمند دنیای سرگرمی هستند. «پیکسل‌ها» اما از این جریان بهره‌برداری نمی‌کند. شاید فیلم درباره‌ی دستگاه‌های آرکید بیست‌ سال پیش باشد، اما همان‌طور که یکی از بچه‌‌های داخل فیلم فکر می‌کند «ندای وظیفه» و «هیلو» کلاسیک هستند، فیلم هم یک کمدی ارجاع‌محور را بهانه می‌کند تا نهایتا تبدیل به یک تیراندازی دیوانه‌وار پُرانفجار امروزی شود. چشم‌انداز فیلم از موضوع اصلی‌اش نیز بدون سوتی و فاجعه نیست. انگار سازندگان هیچ احترام و اهمیتی به مدیومی که سعی در نمایش‌اش داشته‌اند، قائل نبوده‌اند. حرف‌های زیادی درباره‌ی الگوهای تکرارشونده‌ی بازی‌های هشت بیتی زده می‌شود، اما فیلم هرگز به خودش زحمت نمی‌دهد تا یکی از این خاطرات را به صورت تصویری نشان دهد. کُدهای تقلبی که نشان داده می‌شود در دنیای بازی‌ها هم این شکلی نیستند، چه برسد به دنیای واقعی! آدام سندلر هم در کمال تعجب روی بشکه‌های آتشین دانی کونگ که در منطق بازی مساوی با مرگ است، می‌دود!
شخصیت‌‌پردازی کاراکترها هم اگر کمتر از داستان زندگی پک‌من نباشد، بیشتر نیست!
شخصیت‌‌پردازی کاراکترها هم اگر کمتر از داستان زندگی پک‌من نباشد، بیشتر نیست! اما اگر پک‌من موجودِ آرام و باشخصیتی است که کاری به کار بقیه ندارد، اینجا همه‌ی شخصیت‌ها کم‌مایه و به عنوان احمق‌هایی که دنبال جلب‌توجه می‌گردند، پردازش شده‌اند که هیچ شباهتی با گیمرهای واقعی ندارند. برای مثال، رییس جمهور با بازی کوین جیمز را نگاه کنید که سرآمد همه‌ی کودن‌های جمع است. به سرعت این سوال مطرح می‌شود که این بشر چگونه رای آورده و رییس جمهور شده. جوابی برای این سوال پیدا نمی‌کنید. شاید نویسندگان خواسته‌اند به‌شکل زیرپوستی پیام سیاسی بدهند که آره، رییس‌جمهورها در همین حد می‌فهمند و در اصل گیمرها باید مدیریت کشور به دست بگیرند! (دم‌شان گرم!). بقیه هم کم و بیش چنین وضعیتی دارند؛ از میشل موناهن در نقش سرهنگ ارتش که تمام شخصیتش به دو صفت «پُرافاده» و «قند عسل» خلاصه شده گرفته تا آدام سندلر که حتی در صحنه‌های اکشن‌اش هم کسل‌آور به نظر می‌رسد. خلاصه اینکه جوک‌ها و داستا‌ن‌پردازی فیلم در حد بازی‌هایی که به آنها ارجاع می‌دهد، کهنه و از شدت تاریخ‌مصرف گذشتگی گندیده است! pixels تنها ویژگی «پیکسل‌ها» کانسپت اصیلش است که خب، به‌طرز طعنه‌آمیزی این کانسپت هم متعلق به خودِ فیلم نیست. بنابراین، اگر فیلم کوتاه مورد اقتباس «پیکسل‌ها» را دیده باشید، واقعا چیزی برای کنجکاوی در نسخه‌ی بلندش پیدا نمی‌کنید. اگرچه صحنه‌های اکشن فیلم از جمله مبارزه با پک‌من در خیابان‌های نیویورک و رها شدن یک هزارپای کامپیوتری در لندن دیدنی هستند، اما نهایتا اینها نیز مثل دیگر بخش‌های فیلم آنقدر یک‌نواخت و بدون پیچش هستند که کمکی به بیدار شدن‌تان نمی‌کنند! «پیکسل‌ها» شاید با صرف وقت و تلاش بیشتری می‌توانست به کمدی دیوانه‌وارِ یک‌بارمصرفِ خوبی تبدیل شود، اما کاراکترهای وراج و داستانی قابل‌پیش‌بینی جلوی آن را از انجام همین ماموریت ساده نیز گرفته‌اند. «پیکسل‌ها» فاقد هرگونه هوشمندی و هیجانی است که از چنین ایده‌ای انتظار داریم. فیلم نمایش تخت و ملال‌آورِ دنیای بازی‌های ویدیویی از نگاه کسی است که هیچ درکی از پیچیدگی و عمق آنها ندارد. «پیکسل‌ها» همچون قسمت هفتم یک مجموعه‌ی سابقه‌دار تکراری و بی‌تاثیر است. در عجبم که چگونه سونی می‌‌خواست آن را به یک مجموعه‌ی دنباله‌دار تبدیل کند! تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده